Wednesday, February 26, 2014

وقتی که هواپیما از روی باند فرودگاه امام بلند میشد هنوز زود بود تا استرس و فکر و خیال به سراغم بیاد


وقتی که هواپیما از روی باند فرودگاه امام بلند میشد هنوز زود بود تا استرس و فکر و خیال به سراغم بیاد .پرواز تهران ابوظبی هواپیمایی الاتحاد با بلیطهای اکونومی زیاد از حد روبرو شد و منرو توی business class جا دادند .وقتی وارد هواپیمای ابوظبی سیدنی شدم تازه فکرها و استرس ها شروع شد وقتی توی هوای ابری  صبحگاهی سیدنی برج سیدنی سر و کله اش پیدا  شد با خودم گفتم این همون چیزی بوده که توی این چند سال دنبالش بودی پس فکر و خیال را بگذار کنار قبل از فرود توی سیدنی یکسری کارت میدند تا پر کنید اگر موردی داشتید که در موردش شک داشتید که ممنوع هست  یا نه حتما  مربع بله را تیک بزنید بعد از  مسئول قرنطینه سوال کنید  یک سوال کلی هم بود در مورد اینکه شما توریست هستید یا مهاجر یا مقیم استرالیا که به کشور برمیگرده  که من مهاجر را تیک زدم بعدا فهمیدم که از نظر اینها کسی که حتی برای اولین بار با ویزای اقامت پا با استرالیا میگذاره مقیم به حساب میاد و مهاجر کسی که بدون ویزای اقامت میاد که بمونه  توی قرنطینه مامور مربوطه یک کم سوال و  جواب ووارسی کرد اولش خیلی دقیق وارسی میکرد بعد که  سی دی برنامه های حسابداری را دید حساسیت اش کم شد و بسته اصلی را فقط اسکن کرد وگفت به استرالیا خوش اومدی حالا که میری کوئینزلند برو جای ما هم شنا کن .
پرواز من  از poop poop تهران به بریزبن با الاتحاد به مشکل خورده بود و من مجبور شدم برم سیدنی و بعد با یک پرواز داخلی برم بریزبن سوار یک اتوبوس شدم رفتم به ترمینال پروازهای داخلی اونجا خیلی از جوونای اوزی با تخته های  موج سواریشون نشسته بودند تا نوبت پروازشون بشه .  بعد دیدم دیگه اون فکرهای و استرس ها با من نیستند و جاش رو به  حس کنجکاوی داده  بعد از 3.5 ساعت
 انتظار بالاخره نوبت پرواز من شد وقتی وارد هواپیما شدم فقط یادم میاد که مهماندار گفت صندلیت را صاف کن ومن دیدم حق با اونه و من اشتباه poop poop فکر میکردم صندلی صاف شده بغل دستم یه دختر وپسر جوون بودند که به هم گل میگفتند و گل میشنیدند بعد من رسما باطری تموم کردم آخه تقریبا 35 ساعتی میشد نخوابیده بودم .بعد  چشمم را باز کردم دیدم رسما از بالای  یه جایی
 تو مایه های شمال تو ی ماه مرداد دارم رد میشم .ساعت بریزبن از سیدنی یکساعت عقبتره  یعنی من 11  تو سیدنی سوار هواپیماشدم 11.30 به وقت بریزبن رسیدم به مقصد ولی در حقیقت این پرواز 1.30 طول کشید توی فرودگاه دوستان زحمت کشیدند و من را بردند خونشون همینجا جا داره ازچند تا خانواده ایرانی که خیلی زحمتشون دادم تشکر کنم .وقتی رسیدم دلم میخواست بخوابم ولی چون طرفهای 3-4 عصر بود دوستان نمیگذاشتند poop poop و میگفتند بعدا برای اینکار از ما تشکر میکنی  به هر حال بردند منرو گردوندندتا خواب از سرم بپره ولی 8 شب رسما من با چشمای باز خواب بودم .
دوشنبه صبح رفتیم با بچه ها شهر گشتیم و یک کافی شاپ هم گیر آوردیم و  از اینترنت رایگان اش استفاده کردیم برای جستجوی خونه. دوست من توی کامنتهایی که برای  خونه های اجاره ای مورد قبولش بود ذکر میکرد که حاضره 3 ماه اجاره را پیشاپیش بده و این کار موثر واقع شد و یک خونه توی سیتی با شرایط مناسب  زودگیر آورد .
یک خونه دیدیم خیلی تمیزبود صاحبش یک آقای پروفشنال بود انقدر حساس بود میخواست شیشه فر را تمیز کنه زده بود شکسته  بودش .بعد هم میگفت اتاق من باز هست اتاق تو هم باید باز باشه  ولی خوب مسخره بود راستیتش من زیاد حساسیت نداشتم به باز و بسته بودن اتاق ولی خوب وقتی اینرا بهت میگند یکخورده برای عجیب به نظر میرسه .مورد بعدی به نظر من طرف تنها بود واین مورد خیلی ذهن را مشغول میکرد چون آدم بالاخره توی همچین جامعه ای یه پارتنری چیزی داره اتفاقا این تو ذهن من بود و تا از خونه اومدیم بیرون این آشنا مون که با هم خونه را بازدید کردیم همینرو میگفت طرف تازه میگفت من ناراحت میشم رو مبلم یه نفر جدید میشینه ولی باید با این موضوع کنار بیام و همش میگفت خانواده من عقاید نژاد پرستی دارند ولی من ندارم . بگذریم خونه بعدی که دیدیم برخلاف خونه اولی بسیار کثیف بود و دو تا مرد  از انگلستان توش بودند که به نظرم جانکی میزدند  روز بعد هم یه خونه دیدیم که از خونه های قبل از جنگ جهانی بود و اینا مثل میراث فرهنگی میمونه با اینکه خونه کوئینزلندر بود و خونه های کویینزلندر اصولا نه عایقند به گرما ونه صدا ولی این بنده خدا چون اجازه تخریب نداشت اونرا بکلی نو سازی کرده بود و واقعا تمیز و قشنگ بود قرار شد تا شنبه بهش وقت بدیم فکراش رو بکنه .بعد هم رفتیم یه خونه دیدیم که یک پسر اوزی توش زندگی میکرد و توی خونه پر از وسایل ورزشی از گلف و تنیس بگیر تا دوچرخه ثابت بود خونه اش نه اونقدر تمیز بود که من توش راحت نباشم و نه اونقدر poop poop کثیف این بود که من با اینجا حال کردم .جمعه صبح هم بهش زنگ زدم گفتم من از خونه ات راضی بودم میتونم برم توش بشینم و اجاره را بهت چه جوری بدم گفت حالا پول را بعدا میدی و ادرس داد از کجا کلید را پیدا کنم گفت برو تو ومن هم بعد از ظهر رفتم بارم را از فرودگاه تحویل گرفتم و یکراست رفتم  کلید را برداشتم و رفتم تو و این اعتمادی که این همخونه به من کرد خیلی برام چیز جدیدی بود چون خیلی وقته ما توی ایران این چیزها را نمی بینیم  من poop poop هم همخونه را یکشنبه poop poop تازه دوباره زیارت کردم .در مورد خونه share یک نکته مهمه سعی کنید همخونه هاتون پروفشنال باشند تا آدمهایی با شغلهای پایینتر اینرا معمولا توی آگهی های تبلیغاتی خونه ذکر میکنند چون تقریبا تمیزترند توی رزومه و حتی کار ممکنه بهتون کمک کنند و از نظر سطح فرهنگی هم به شما  نزدیکترند .
در مورد بار  فریت خیلی گذرا بگم که من یک لیست کلی  شامل ایتمهایی که داخل کارتنها بود توی اکسل درست کردم که دوتا ستون داشت یکی فارسی یکی ان

No comments:

Post a Comment